ضیافت الله

شب شهادت آقا، ساعت یک بعد از نیمه شب تلفن زنگ زد، یکی ازعرفا که دوست آقای مطهری بود، احوال ایشان را پرسید، گفتم: «ترور شده اند.» پس از چند لحظه سکوت با ناراحتی گفتند: «خانمی از شاگردان بنده به من اطلاع دادند، که درساعت 11 شب خواب دیده اند، که یک قبر سبز را به ایشان نشان داده و می گویند این قبر را زیارت کنید، با پرس و جو متوجه می شود، این قبر اباعبدالله (ع) است. قبر سبز دیگری را نیز به او نشان داده و می گویند این قبر آقای مطهری است، آن را زیارت کنید سپس ایشان را عروج می دهند، و به جای بسیار وسیعی می برند. در آنجا تخت بسیار زیبایی وجود داشته که عده ای در اطرافش صلوات می فرستادند، به ایشان می گویند. آن مکان جای اولیاء است. ناگهان آقای مطهری وارد شده و بر تخت می نشیند، این بانو از آقا می پرسند: «شما در اینجا چه کار می کنید؟» شهید مطهری با متانت پاسخ می دهند: «من تازه وارد شده ام، من از خدا یک مقام عالی خواستم ولی خدا یک مقام متعالی به من عنایت فرمود.» متوجه شدیم که درست در همان لحظه ای که آقا مرتضی به شهادت رسیدند. این شخص خواب را دیده است.


_______________

راوی: همسر شهید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد