
شیوع تفکرات جبرگرایانه در قرون اولیه اسلام توسط امویان،عملکرد اقتصادی و
اجتماعی مسلمانان را معطوف به خود کرد. رسوخ این افکار در سطح عمومی جامعه
سبب شد تحرک و پویایی از سطح عظیمی از جامعه رخت برندد. خوار شمردن
عمل انسان و اثری که در سعادت و شقاوت انسان دارد پویایی و تفکر و تحرک را
از بطن جامعه گرفت و سبب شد جنب وجوش و فعالیت اقتصادی و اجتماعی در میان
مسلمانان کاهش یابد. چنانچه «درصدر اسلام مسلمانان تمام فکرشان این بود که من
هر چه سعی می کنم و عمل می کنم فقط همین است که به درد من می خورد و جز
این چیز دیگری نیست». همین امر سبب اعتماد به نفس و اتکا به نیروی درونی آن
ها می شد. ضمن این که عناصر مثبت بسیار زیادی در فرهنگ آرمانی دینی ما نهفته
بود که در آن به کار اهمیت زیادی می داد. حضرت علی علیه السلام می
فرمایند:«با اراده محکم به جنگ سستی ها بروید». سنت ائمه اطهار و نقل
فرمایشات آن ها در تشویق روحیه کار و فعالیت، پویایی و بینایی را به زندگی
آنان هدیه می داد که اثرات مثبت آن درصدر اسلام در تمام زمینه ها معروف و
مشهود است.چنین طرز تفکری باعث شد سکون و رخوت و عدم تحرک در جامعه جای خود
را به تحرک،نشاط و فعالیت بدهد.کوشش اسلام همواره بر این بوده است که
انسان را وابسته به عمل خود معرفی کند و انسان را متکی به اراده خود کند.
توکل نیز یکی دیگر از مفاهیم تربیتی در اسلام است.این مفهوم نیز از آنجا که در عرصه عمل پیاده نشده است تبدیل به یک مفهوم مرده در میان مسلمانان شده است.هرگاه کسی بخواهد وظیفه ای را از خود دور کند و جنبش نداشته باشد به توکل می چسبد.حال آن که توکل در قرآن،یک مفهوم حماسی و زنده کننده است«یعنی هر جا قرآن قصد دارد بشر را وادار به فعالیت کند و ترس ها و بیم ها را از از انسان بگیرد، می گوید نترس و توکل به خدا کن و تکیهات به خدا باشد و...»و از این طریق دستیابی به هدف را نزدیکتر و آسان تر کرده است.با چنین دیدگاهی افراد نسبت به آنچه به دست می آورند و یا به دست نمی آورند احساس شکست و سرخوردگی نمی کنند ضمن این که هرگز از فعالیت و کوشش دست نمی کشند. «اسلام با رویکردی که نسبت به قدرت دارد از دو منظر به آن می نگرد،قدرت روحی و دیگری قدرت اقتصادی و معقتد است که از نظر اخلاقی انسان ها باید آنقدر قوی و نیرومند باشند که به دنیا و ما فیهایش اعتنا نداشته باشند و اگر تمام دنیا به شما روی آورد، شادی زده و اسیر نشوید و اگر دنیا را از شما بگیرند روحتان شکست نخورد.»
اسلام به لحاظ تربیتی و اخلاقی درصدد پرورش انسان هایی است که آنقدر قوی و قدرتمند باشند که مال و ثروت نتواند آن ها را بنده خودش قرار دهد و آنگاه به آن ها می آموزد که از منظر اقتصادی کوشش کنید مال و ثروت را از طریق مشروع در اختیار بگیرید تا بتوانید از این قدرت مادی و اقتصادی استفاده کنیدو در این راستا بهره برداری از عناصر فرهنگی که بارزترین آن ها علم به عنوان وسیله وصول به واقعیات است را سرلوحه تاکیدات خود قرار داده است.
حضرت علی علیه السلام به عنوان نمونه بارز یک انسان کامل بیش از هرکسی وارد عرصه اجتماع می شد و در تولید ثروت در جامعه خود نقش داشت اما هیچگاه ثروت را ذخیره نمی کرد. حضرت علی ع در عین اینکه باغداری،زراعت و درختکاری و...انجام می داد زاهد نیز بود.چنانچه اگر مسکینی،محتاجی به او برخورد می کرد فورا او را بر خود مقدم می داشت. «زهد علی همدردی با انسانیت است»
تعلیماتی از این دست روح حیات و جنبش و تحرک را در جامعه بیدار می کند چنانچه تاریخ اسلام تا چند قرن نشان می دهد که این تعالیم چنانچه قرآن می گوید حیاتبخش است.
اسلام هیچ مرزبندی برای دنیا و آخرت به آن شکل که در سایر ادیان وجود دارد قایل نیست.«از منظر اسلام تجارت یا زراعت می تواند مال دنیا باشد و می تواند مال آخرت باشد و بستگی به هدف شما دارد.فعالیت اقتصادی با این هدف که به جامعه خودتان خدمت کنید و قدرت اقتصادی جامعه خودتان را افزایش دهید از نظر اسلام عبادت است.در اسلام فعالیت اقتصادی از قلمرو آخرت بیرون نیست.»
شهید مطهری با نقد تفکرات حاکم بر جامعه اسلامی آن ها را مورد ارزیابی و سنجش با دین مبین اسلام قرار می دهد و معتقد است؛ «ما باید طرز تفکر و طرز بینش خودمان را درباره اسلام اصلاح کنیم.آن عینکی که ما به چشم زده ایم و با آن اسلام را می بینیم،عینک نادرستی است پس عینک و زاویه دید خودمان را اصلاح کنیم.»
چنانچه اقبال لاهوری نیز معتقد است نقص در تفکر مسلمین نسبت به اسلام باعث شده دستورات اسلامی هیچ تاثیری در بهبود زندگی مسلمانان نداشته باشد.در حالی که ارزش های اسلام همگی حامی کار و تلاش و کسب ثروت و قدرت مسلمین هستند. اما نگرش های غلط مسلمین است که سبب شده است آن ها نتوانند به قدرت دست یابند.
استاد شهید مرتضی مطهری با نقد تفکرات مارکسیستی نسبت به کار و کارگر جامعه را از افتادن به دام چنین تفکراتی نیز برحذر می دارد.تا ارزش های اسلامی و انسانی قربانی شیوع چنین تفکراتی در جامعه نشود.
«مشخصه اصلی سرمایه داری جدید از سرمایه داری قدیم این است که سرمایه دار،نیروی کار کارگر را برای فروش می خرد نه برای آن که شخصا به آن احتیاج دارد.با این نیروی کار،اضافه ارزش ایجاد می کند.اضافه ارزش که مولود نیروی کار کارگر است و طبعا متعلق به خود اوست همان سودی است که کارفرما می برد،این است که می گویند سرمایه داری جدید عین استثمار کارگر است»
در باب ارزش چند نظریه وارد است که مهم ترین آن ها این است؛«ارزش هر چیزی به واسطه مقدار کاری است که بر روی آن صورت گرفته است یعنی اولا ماهیت و ارزش به واسطه کار پیدا می شود و ثانیا مقدار و میزان ارزش تابع مقدار و میزان کاری است که روی یک کالا صورت می گیرد.»
این نظریه از طرف مارکس،ریکاردو و آدام اسمیت مورد تأیید است که البته استاد شهید انتقاداتی به آن وارد می کند که به اختصار می آید:
- اگر کار صددرصد منشاء ارزش است و ارزش در حقیقت عبارت است از مقدار کاری که روی یک کالا صورت می گیرد پس چرا عرضه و تقاضا در ارزش نوسان ایجاد می کند.
- کار علت و ایجادکننده ارزش است نه این که مساوی با ارزش باشد.کار سبب می شود که شیئی مفید بشر باشد اما علت این که چیزی که کار بیشتری روی آن صورت گرفته،ارزش بیشتری دارد از چیز دیگری که کار کمتری روی آن صورت گرفته،با آن که هر 2 مفید و مورد احتیاج و به یک اندازه در دسترس می باشند این است که آن چیزی که کار بیشتری لازم دارد مثل چرخ خیاطی بالقوه از چیزی که کار کمتری دارد مثل قیچی کمیاب تر است زیرا فرض بر این است که این 2 را کار بشر دارای ارزش می کند و بشر بیشتر به دنبال این است که شیئی را به صورت مفید در آورد که کار کمتری بخواهد.
- اگر ارزش بستگی دارد به مقدار کار،پس علت گرانی فلزات قدیمی چیست؟
- دو نفری که به اهم و به اندازه هم کاری را انجام می دهند ولی کسی که کارش ابتکاری ذاتی دارد کارش ارزش بیشتری دارد.
- ارزش مربوط است به اثر کار،یعنی قابلیت استفاده نه مقدار صرف کار.
- کسی که به واسطه وضع خاص انرژی زیادی را مصرف می کند ولی چون اثر کارش زیاد نیست کارش ارزش کمتری دارد.
- در نظریه«ارزش-کار»کار فقط از جنبه مادی و صرف انرژی و به عبارت دیگر از جنبه مشترک حیوانی و باربری توجیه شده است و ابتکار و هوش و استعداد انسان در نظر گرفته نشده است. و...
اگر سرمایه دار نه تولیدکننده را استثمار کند و نه مصرف کننده را باز هم به واسطه در اختیار داشتن ماشین قادر است سود سرشاری ببرد ولی چون ماشین مظهر پیشرفت اجتماع است،نمی تواند به شخص تعلق داشته باشد.
پس آن مقدار از سوسیالیزم از نظر منطق و از نظر اسلام قابل توجیه است که قسمتی از سرمایه ها،سرمایه های عمومی بلا اشتراک است. چندبعدی بودن اسلام سبب شده سات که اساسا ارزش سلامت بنیه اقتصادی را مورد توجه قرار دهد و افراط و تفریط در آن به چشم نخورد،اسلام نه طرفدار فقر اقتصادی است و معتقد است اگر فقر برای فرد عیب نباشد برای اجتماع عیب است و نه آنقدر به اقتصاد بها داده است که همه چیز را فدای آن کند.
«منبع درآمد،تمایلات بشر است و هر چیزی که تقاضایش وجود داشت و میل به خرید آن در مردم بود و پولدرآور بود باید عرضه کرد و از این طریق کسب درآمد کرد. منبع درآمد، تمایلات و خواسته های مردم نباید باشد،مصالح عمومی باید باشد».
این نظام اقتصادی واقع بینانه است و مرتبط به اخلاق و تربیت بشر و این در حالی است که اسلام طرفدار ازدیاد ثروت است و ثروت را برای دستیابی به اهدافش لازم می داند،اما راه درآمد را تمایلات نمی داند.اما در نظام سرمایه داری اینگونه نیست چرا که صادرات آنها به کشورهای مختلف این را نشان می دهد.تز دیگری که اسلام با آن مخالف است،تز«کار به قدر استعداد و مخارج به قدر احتیاج است»که برخلاف فطرت است و جلوی نشاط و فعالیت در جامعه را می گیرد.
خوشا به حال اجتماعی که سیستم اقتصادیاش به گونه ای باشد که راه درآمد منحصر باشد به فعالیت و آثار فعالیت فرد هم مخصوص خودش باشد و بدا به حال اجتماعی که کار در آن صرف نمی کند اما بورس بازی و کارهای غیر تولیدی و کارهای انحرافی در آن صرف کند و فعالیت مفید و سالم راه درآمد نباشد.